در کوچه ای باریک و تاریک و خلوت و نمور که صدایی جز تک تک کفشهایم بر نمی خواست ناگاه اندیشه ای غرید
اندیشه ای فریاد بر اورد
ای مردم از چه خوابید؟
مرا دریابید
چراغها روشن شدند
انسانها بر پنجره ها فریاد برا وردند
خاموش مگر نمیدانی در این خانه کودکی خواب است؟
کودک بیدار شد
کودک صدای فریاد را شنید
چراغها بار دیگر خاموش شد
و کوچه همچنان در خواب خود خوابید
کودک بیدار ماندو خوابش نبرد
امروز که سالها از ان شب میگزرد
رد اندیشه را جستم
از ان کوچه ی باریک و تاریک و خلوت و نمور خیابانی زیبا و مجلل و با طراوت و شاد میبینم
ان کودک اینجا را تغییر داد
اری همان کودکی که از فریاد اندیشه ای بیدار شد
اندیشه ای فریاد بر اورد
ای مردم از چه خوابید؟
مرا دریابید
چراغها روشن شدند
انسانها بر پنجره ها فریاد برا وردند
خاموش مگر نمیدانی در این خانه کودکی خواب است؟
کودک بیدار شد
کودک صدای فریاد را شنید
چراغها بار دیگر خاموش شد
و کوچه همچنان در خواب خود خوابید
کودک بیدار ماندو خوابش نبرد
امروز که سالها از ان شب میگزرد
رد اندیشه را جستم
از ان کوچه ی باریک و تاریک و خلوت و نمور خیابانی زیبا و مجلل و با طراوت و شاد میبینم
ان کودک اینجا را تغییر داد
اری همان کودکی که از فریاد اندیشه ای بیدار شد